ستاره های زندگیم افتادن و شهاب شدن
گوله ی آتیش شدن و روسرم خراب شدن
چراغ شب رو کشتن و ته موندشو به من زدن
شب بودو هیچ کس ندید با دست خونی اومدن
فردا اون شب اسم من رفت تو همه خونه ها
یه تیتر پر سرو صدا دیوونه ای تو این روزها
یکی بیاد بهم بگه من چرا اون آدم بدم
ماه و شما کشتین میگین من تیر خلاصیشو زدم
نه دیگه این شهر غریب جایی برای من نداشت
انگشتان اشارشون راهی برای من نداشت
خوب می دونستم که باید از یه جایی شروع کنم
خورشیدو کشتم تا دیگه خودم به جاش طلوع کنم
خوب گوشا تو نو وا کنید دیوونه فریاد می زنه
یک دونه بیشتر نمی گم این آخرین حرفه منه
زخمی خنجر جنون.دشمن لحظه ها منم
هر جایی عشقی ببینم قلب اونو من میشکنم
برای هر قلب که بگین یه سنگی تو مشتمه
وحیدو رها کنید برید صد تا خرابه پشتمه
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil